شاید برای شما هم تحمل شخصی که زیاد از حد عاشق خودش است و انتظار دارد دیگران هم عاشق او باشند، سخت باشد. شخص خودشیفته خود را تنها لایق مطلق خدمت و محبت دیگران میداند.
او بدون شک خود را از همه برتر میداند و دیگران باید طبق این ویژگی با او رفتار کنند و اگر از دیگران رفتاری سر بزند که با بهترین و بینقص بودن او همخوانی نداشته باشد، از دست آنها عصبانی میشود چون این رفتارها را تقصیر دیگران میداند.
اختلال شخصیت خودشیفتگی طبق DSM-5 یکی از اختلالات شخصیت گروه B است.
اغلب مردم به کسی که زیادی خودش را دوست دارد خودشیفته میگویند، اما از نظر روانشناختی خودشیفتگی به معنای عشق به خود نیست. بهتر است بگوییم افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفتگی، عاشق یک تصویر ایدهآل و باشکوه و خیالی از خود هستند. این تصویر ساختهی ذهن خود فرد است و سپری است برای در امان ماندن از تلخی حقارت خود واقعی آن شخص.
افراد خودشیفته، خود محور هستند. تفکر و رفتارشان متکبرانه بوده و هیچوقت با دیگران همدلی نداشته و به کسی جز خودشان توجه نمیکنند، به شدت به تحسین و تمجید دیگران نیازمندند، در برابر تغییر دادن رفتار خود بسیار مقاوم اند، حتی اگر بدانند مقاومتشان در آخر به ضررشان تمام میشود.
آنها دوست دارند دیگران را سرزنش کنند و علاوه بر این بسیار حساساند و نسبت به کوچکترین انتقادها و اختلاف نظرها واکنشهای بسیار شدیدی نشان میدهند.
خودشیفتگی ریشه در اساطیر یونان باستان دارد. طبق این افسانه، نرگس جوانی زیبا و مغرور بود. روزی بر حسب اتفاق تصویر خود را روی آب دید و آنچنان به چهرهی خود علاقمند شد که دیگر نتوانست چشم از آن بردارد. او آنقدر در کنار چشمه به خود خیره ماند تا جانش را از دست داد.
در سال ۱۹۱۴ زیگموند فروید مقالهای با عنوان مقدمهای دربارهی خودشیفتگی منتشر کرد. در این مقاله فروید مجموعهای از ایدههای نسبتا پیچیدهای را عنوان میکند. او در این مقاله اظهار داشت خودشیفتگی به لیبیدو (میل جنسی پیش برنده) متصل است و به درون خود یا بیرون و به سمت دیگران هدایت میشود.
با این حال نوزادان تمام این میل را به خود ابراز میکنند، حالتی که فروید از آن به عنوان خودشیفتگی اولیه یاد میکند.
در نظریه فروید مقدار محدود و مشخصی از این انرژی وجود دارد از این رو اگر این میل به دلبستگی به دیگران منتقل شود، از علاقهی شخص به خودش کاسته میشود، در نتیجه خودشیفتگی کاهش یافته و شخص میتواند خود را پرورش داده و از خودش محافظت و دفاع کند.
در سال ۱۹۸۰ اختلال شخصیت خودشیفتگی به طور رسمی در نسخه سوم کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی به رسمیت شناخته و معیارهایی برای تشخیص آن تعیین شد.
این احساس پیش از آن که فقط یک غرور باشد، یک حس برتری غیر واقعی است. خودشیفتگان به بینظیر و خاص بودن خود ایمان دارند و معتقدند فقط افراد ویژه قادر به درک آنها هستند. این افراد دوست دارند فقط بهترین چیزها، بهترین مکانها و سطح بالاترین انسانها را برای خود و در ارتباط با خود داشته باشند.
خودشیفتگان معتقدند از همه بهترند و انتظار دارند دیگران هم برتری آنها را به رسمیت بشناسند. این افراد غالبا دربارهی استعداد های خود دروغ میبافند؛ زمانی که با شما صحبت میکنند میخواهند به ما بفهمانند که تا چه اندازه عالی و موفق هستند و چقدر زندگی کنارشان باعث خوشبختی است.
او در دنیایی خیالی زندگی میکند که با تحریف، خود فریبی و تخیل پیش میرود. آنها در خیالشان زندگی سرشار از موفقیت، قدرت، درخشش، جذابیت و عشق برای خودشان میسازند و یقینا خود را لایق تمام و کمال این خیالات در زندگی واقعی میدانند.
این تخیلات، خودشیفتگان را از درد، احساس حقارت و شرمندگی ناشی از آن حفظ میکند. هرچیزی که حقیقت داشتن این خیالات را تهدید کند، با عصبانیت شدید شخص خودشیفته مواجه میشود.
همانطور که یک بالن برای حرکت کردن به جریان مداوم هوا نیاز دارد، یک فرد خودشیفته هم برای حفظ تصویر ایدهآلی که برای خود ساخته نیاز به تعریف و تمجید دائم دارد. از این رو اگر اطرافیان شخص خودشیفته در تحسین کردن او وقفه بیاندازند یا در این کار کوتاهی کنند، فرد خودشیفته با آنها مانند یک خیانتکار رفتار میکند.
از آنجا که یک خودشیفته خود را برترین میداند، به همین سبب هم خود را لایق تمام چیزهایی که میخواهد میداند. آنها انتظار دارند بدون این که حرفی از نیازها و خواستههایشان بزنند، شما آنها را بدانید و برآوردهشان سازید.
خودشیفتگان علاقهای ندارند احساسات دیکران را درک کنند، به عبارتی آنها فاقد حس همدلی هستند. این افراد از بسیاری جهات با اطرافیان خود مانند اشیاء رفتار میکنند تا به خواستههای خود برسند. آنها واقعا چهرهی ستمگری از خود تصور نمیکنند. حتی اگر این سو استفادهگری را به رویشان بیاورید، متوجه منظورتان نمیشوند و انکار میکنند.
اگر شخص خودشیفته کسی را ببیند که به نظر برتر از خودش میآید، یعنی به نحوی چیزهایی را که خود شیفته میخواهد دارد، مضطرب میشود. او تمام تلاشش را میکند تا با تحقیر آن شخص، جایگاه شخص را در خیالش پایین بیاورد.
حالا که او را تحقیر کرده خیالش راحت میشود، چون دوباره احساس برتری به او دست میدهد. جالب و دردناک است که خودشیفته به خاطر جنگ بر سر دنیای خیالی خود با دیگری درگیر میشود.