در نظریه روانکاوی فروید در مورد شخصیت، ذهن ناخودآگاه مخزنی از احساسات، افکار، خواستهها و خاطرات است که خارج از محتویات ذهن هشیار ما است. بیشتر محتویات ناخودآگاه غیرقابل قبول یا ناخوشایند هستند، مانند احساس درد، اضطراب یا تضاد. به گفته فروید، ناخودآگاه دائما رفتار و احساسات ما را تحت تاثیر قرار میدهد حتی اگر ما از این تأثیرات اساسی آگاه نباشیم.
برای درک بهتر ذهن نا خودآگاه میتوانید از مثال کوه یخ استفاده کنید. هر چیزی بالاتر از سطح آب نشاندهنده محتویات ذهن هشیار است در حالی که همه چیز زیر آب نشان دهنده ناخودآگاه است.
اگر بتوانید یک نگاه کلی به آن داشته باشید، میتوانید ببینید که مانند یک کوه یخ به نظر میرسد. فقط بخش کوچکی از کوه یخ در واقع بالای آب قابل مشاهده است. آنچه که شما نمیبینید، مقدار بسیار زیادی یخ است که بخش عمدهای از کوه یخ را تشکیل میدهد.
اطلاعاتی که از آنها آگاهیم صرفا قسمت بالای سطح آب هستند و بقیه اطلاعات که زیر آباند اگر چه به صورت آگاهانه در دسترس نیستند اما دائما بر افکار، احساس و رفتار فعلی تاثیر میگذارند.
فروید معتقد بود بسیاری از احساسات، خواستهها و احساسات ما سرکوب شده یا از ذهن هشیار خارج میشوند. چرا؟ به گفته وی، چنین افکاری برای شخص خیلی تهدیدآمیز هستند. او همچنین معتقد بود که گاهی اوقات این خواستهها و آرزوهای پنهان، خود را از طریق رویاها و لغزش زبان (اشتباه لپی) ابراز میکنند.
از نظر فروید تمام غرایز و خواستههای اساسی ما نیز در ذهن ناخودآگاه موجود اند. برای نمونه میتوان به غرایز زندگی و مرگ اشاره کرد که در ناخودآگاه یافت شدند. غرایز زندگی، که گاه به عنوان غریزههای جنسی شناخته میشوند، به بقا مربوط میشوند. غرایز مرگ شامل مواردی مانند افکار پرخاشگری، حادثه و خطر است.
این امیال از دایرهی آگاهی ما خارج میشوند زیرا ذهن هشیار ما غالباً آنها را غیرقابل قبول یا غیر منطقی میداند. فروید اظهار کرد که افراد برای اجتناب از آگاهی از این خواستهها، اغلب از تعدادی مکانیسم دفاعی مختلف استفاده میکنند تا از افزایش سطح آگاهی جلوگیری کنند.
به گفته فروید، روشهای مختلفی وجود دارد که میتواند اطلاعات ناخودآگاه را به ذهن هشیار منتقل کند.
فروید معتقد بود که میتواند با استفاده از تکنیکی به نام تداعی آزاد، این احساسات ناخودآگاه را به آگاهی برساند. وی از بیماران خواست که آرامش بگیرند و هرچه به ذهنشان خطور میکند بدون توجه به اینکه چقدر بیاهمیت، بیربط یا شرم آوراند، بگویند. فروید با ردیابی این جریانات فکری، اعتقاد داشت که میتواند محتویات ذهن ناخودآگاه را که در آن خواستههای سرکوب شده و خاطرات دردناک کودکی وجود دارد، کشف کند.
فروید همچنین اظهار داشت که رویاها مسیری دیگر برای دستیابی به ناخودآگاه هستند. در حالی که ممکن است اطلاعات ناخودآگاه ذهن بعضی اوقات در خواب ظاهر شود، اما این ظهور اغلب به اشکال مبدل انجام میگیرد. تعبیر خواب اغلب شامل بررسی جزء به جزء رویا برای کشف مفهوم پنهان و ناخودآگاه رویا (محتوای نهفته) است. به نظر فروید دیدن رویاها نوعی تحقق آرزو است. از آنجا که این خواستههای ناخودآگاه نمیتوانند در زندگی بیداری بیان شوند، در خواب تحقق مییابند.
روانکاوی به عنوان مجموعهای از تئوریهای روانشناختی و تکنیکهای درمانی تعریف میشود که منشاء آنها کار و نظریههای زیگموند فروید است. ایده اصلی روانکاوی این باور است که همه افراد دارای افکار، احساسات، خواستهها و خاطرات ناخودآگاه هستند. افراد با آگاهی از محتوای ناخودآگاه میتوانند از اختلالات روانی و اضطرابهایشان رهایی یابند.
زیگموند فروید در اوایل کار روانکاوی از هیپنوتیزم استفاده میکرد. به این شکل که به مراجعان خود میگفت روی کاناپه درون مطبش دراز بکشند و سپس فروید از طریق هیپنوتیزم آنها را به خواب میبرد. در این نوع خواب ذهن هشیار میخوابد اما ناخودآگاه بیدار است و میتواند به سوالات روانکاو پاسخ دهد.
کمی بعد زیگموند فروید توانست از طریق تداعی آزاد افکار مراجعانش را روانکاوی کند. او به افکار به ظاهر بیربطی که در لحظه به ذهن مراجع میرسد گوش میدهد و میان آنها و اطلاعات قبلی مراجع ارتباط برقرار میکند. او از طریق این رشته ارتباطات میتواند اطلاعات ناخودآگاه را بازیابی کند.
تحلیل خواب هم مانند تداعی آزاد عمل میکند. یعنی روانکاو با برقراری ارتباط میان جز به جز خواب بیمار، رمزهای ناخودآگاه را کشف میکند.
روانکاوی در اوایل قرن بیستم بسیار رشد کرد و در عین حال انتقادهای زیادی به آن وارد شد.
نظریههای فروید بیش از حد بر ذهن ناخودآگاه، میل جنسی، پرخاشگری و تجربیات کودکی تأکید میورزد.
بسیاری از مفاهیم مطرح شده توسط نظریهپردازان روانکاوی، اندازهگیری و سنجش کمی دشوار است.
بیشتر عقاید فروید مبتنی بر مطالعات موردی و مشاهدات بالینی بود نه تحقیقات علمی و تجربی.
علی رغم انتقادات، روانکاوی نقش مهمی در پیشرفت روانشناسی ایفا کرد. این رویکرد در زمینهی درمان و بهداشت روان تأثیر گذاشت و تا به امروز همچنان در روانشناسی تأثیر میگذارد.
در حالی که اکثر نظریههای روانشناسی به تحقیقات تجربی تکیه نمیکردند، روشها و تئوریهای تفکر روانکاوی در رشد روانشناسی تجربی نقش داشتند.
بسیاری از تئوریهای شخصیتی که توسط متفکران روانشناسی تولید شدهاند، هنوز هم تأثیرگذار هستند، از جمله نظریه مراحل روانشناختی اریکسون.
روانکاوی دیدگاه جدیدی در مورد بیماریهای روانی ایجاد کرد، و بیان داشت که صحبت کردن در مورد مشکلات با یک متخصص میتواند به تسکین علائم پریشانی روانی کمک زیادی کند.
امروزه روانکاوی یکی از پر بحثترین شاخههای روانشناسی محسوب میشود و موافقان و مخالفان زیادی دارد. یکی از شرایط دانشجویان برای ورود به رشتهی روانکاوی این است که ابتدا خود روانکاوی بشوند؛ چرا که هنوز بسیاری از مباحث روانکاوی را نمیتوان به وضوح شرح داد اما بخش زیادی از آن را میتوان تجربه کرد.